Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘سیستان Sistaan’ Category

ابر ِ یاران

..

شُر شُر ه آبِ دماوند ، اندکیش ، نیز بُو ود ، ز ِ آب هیرمند ، ‫‫

در میان رود اَروند ، غرش آب سپید رود، هو هه ی ارس به لبخند ، ‫

گوش با پندار میخواهد ، سینه یه دلدار میخواهد ،

‫‫از گذشته ، از درونِ تلخ تاریخ ، داستان های پر از ، افکار میخواهد ، ‫‫

ابرِ بالا ، آبه پائین ، لحظه یه دیدار میخواهد ،

گرمی یه روزش ، و ِ را از سیستان پرواز داده ،

‫‫دیگری از زابلستان ، چون بخاری ، که ی ، ورا بر باد داده ، ‫‫

وان دگر از کامیاران ، یا که از کُهسار گیلان ، ‫‫

سردسیر و یا ز ِ ماهان ، یا ز ِ دشت چال داران ، ‫‫

با ‫پَر‌‌‌ ِ باد ، از میان کوهساران ، جمله را پرواز داده ،

چون ز سردی یه هوا با هم شده ، همراه گشتند ،

دوستان را درمیان آن مکان هم زیر و رو ، در آب گشتند ،

آن بخاران گشته آب ، در سرازیری یه کوه ، جاری شدند ،

در پس هر برگ و سنگ ، پرسان ز ، دی ، یاری شدند ،

تا که یار ، بستر ِ رود فلان ، یابند شاید ،

یا در این آبگیر و ، یا ، سد  د‌ِزَش دیدار باید ،

گشته همراه یکی یو ، رود چالوسش ، گذر بود ، ‫

همره پیشین ، پل زاینده رودش ، در سفر بود ، ‫

گردش ِ آب و ، بخار ، ابر و زان پس ، یخ شدن ، ‫

بعد از آن ، چون اشک ، از شاخ و به سنگ جاری شدن ، ‫

داستانه گردش و ، سیر و سکون ‫، آب باشد ،

گرچه در خشک شاخه ای هم ، اندکی در خواب باشد ، ‫‫

داستان ها دارد این ، آبه سخن گویِ گذر ‫، کن ، ‫

نکته ها بینی در آن ، گوشش بده ، قدری نظر کن ، ‫‫

از دو یار ِ آب ِ رود ، یک ، آبروئی ، بر راست رفته ، ‫

در کنار ِ گندمی خاکش نهان ، چون ، خواب رفته ، ‫

گندمه خفته ، ز ِ جوش خاکِ خشک و آب ِ تر ، بیداآر ، گردد ، ‫

شد ، چو یارش ، خاک و آب ، دستی زده بر پای ، گردد ،

جوی ِ چپ ، یار ِ دگر را ، میکشد ، در باغ جاری ،

میدهد ، بر تاک و گل ، برمیوه و در کار ، یاری ، ‫

آبهایند عاشق و بر عاشقان ، چون راز داری ، ‫

پوششند و ، یاورند و میکنند ، هر روز کاری ، ‫

یک زمان ، آرش ، کنار ِ چشمه ای ، تیری بدر کرد ، ‫

ابرهای پوچ و پُر ، وَز ، آب ِ باران را ، گذر کرد ، ‫

ابرها ، تیر‌‌‌‌ ِ‌‌‌‌ ‌‌‌، عاشقه مهر وطن را ، یار دادند ، ‫

تیر ِ عشق را ، از دوش خود بر دیگری هم ، باز دادند ، ‫

این به آن ، بر کول خود ، تیر ِ گذر ، پرواز ، دادند ، ‫

ابر ها ، تیر را ، رو ، رو ، کنان ، با هلهله ، آواز دادند ، ‫‫

همرهی از آب آموز ، همدلی ، اندر جهان بین ، ‫

بهر زایش ، بهر رویش ، نقش او هم ، در میان بین ، ‫

آبرا ، عشق ِ میهن ، عشق دیدار هم و هم خانگی ست ، ‫

رود وکوه و خاک و دشت ، ابر را ، در هیچ جا ، بیگانه نیست ،

..

سوز

‫‫ابر ِ یاران

نوشته ۰۶:۱۵ _ ۰۷، ۰۱، ۲۰۰۸

‫باز سازی ۰۲:۵۲ _ ۳۰،۰۱،۲۰۰۸

Read Full Post »